آتلاشها برای پایان دادن به خشونتها در غزه بر تبادل گروگانهای اسرائیلی اسیر شده توسط حماس در 7 اکتبر با فلسطینیهایی که در زندانهای اسرائیل به سر میبرند، متمرکز شده است. یکی از بسیاری از فلسطینی ها ناصر ابو سور است که از سال 1993 به اتهام دست داشتن در قتل یک افسر اطلاعاتی اسرائیل در جریان انتفاضه اول زندانی است. این چهارمین باری است که چشم انداز آزادی مطرح می شود، سه مورد آخر با ناامیدی به پایان رسید، حتی اگر آزادی او بخشی از وعده روند صلح در سال 2013 با میانجیگری دولت اوباما بود.
اگر خاطرات خارقالعادهای که او نوشته و توسط لوک لیفگرن به نثر غنایی ترجمه شده بود، نبود، تصور تجربه او دشوار بود. او شروع میکند: «این داستان دیواری است که بهنوعی مرا برگزید تا شاهد حرفها و کارهایش باشم». زندان دارای حضور دائمی دیوارها، تنها ویژگی قابل اعتماد جهان است. ایده دیوار در روایت ابوسرور مرکزی می شود، ثباتی که او به آن می چسبد، منبع راحتی و تداوم
جنبه هایی از این زندگی از تربیت او در اردوگاه پناهندگان در بیت لحم، که هر دو پدر و مادرش در سال 1948 توسط نکبه آواره شدند، آشناست. اردوگاه محصور شده که قادر به گسترش برای رشد جمعیت نبود، در سال 1987 به عنوان بخشی از اولین انتفاضه فوران کرد. پاسخ نیروهای اشغالگر سرکوب و حبس جمعی از جمله ابوسرور بود.
او پس از قرار گرفتن در سلول انفرادی در ابتدای جمله روی دیوار می خراشد: «بدرود دنیا». پس از یک اعتصاب غذای طولانی در زندان، شرایط بهبود می یابد و او به سلول مشترک منتقل می شود. اگرچه او اکنون افرادی برای آشپزی، خوردن و بحث در مورد مسائل سیاسی دارد، اما این تغییر را عمیقاً ناراحت کننده می داند. او از فرصت کمیاب برای نگاه کردن به منظره بهاری از حمل و نقل زندان امتناع می ورزد، زیرا او “به مقصد و بازگشت به دیوار من، با شفافیت تمام فضای خالی اش، انبوهی از پرسش ها و پاسخ هایی که هنوز به پایان نرسیده اند، منتظر بود.” نوشته شده است، زیرا همه آنها از من خواهند بود.” تغییر مکرر مکان آن، از صحرای نقب تا اشکلون ساحلی، به عنوان نقطه شروعی برای تأمل در تاریخ، جغرافیا، ادبیات و مذهب این قطعه کوچک از زمین مورد استفاده قرار می گیرد.
موقعیت ابوسر جدا از جامعه ای که در آن بزرگ شده است، به توصیفات او از مناقشه گسترده تر، عینیت شگفت انگیزی می دهد. او دیگر بازیگر درام فلسطین نیست و به همین دلیل حوادث را بلافاصله دنبال می کند. او می نویسد: «قرارداد اسلو در ابتدا امیدی را به وجود می آورد: «اردوگاه های زندان ایستادند و ماندند. اما به زودی با آشکار شدن جزئیات ناپدید شد. یاسر عرفات، «داستان سرا» اسناد و نقشههایی را با «قدرت اشغالگر» امضا میکرد که «نمیتوانست توضیح دهد». حملات 11 سپتامبر و متعاقب آن ظهور اسلام گرایی در مبارزات فلسطین محکوم است. در بهار عربی، او ابتدا امید و حس تداوم مبارزات فلسطینی را تجربه می کند.
آنچه از این خاطرات برمیآید، منظره درونی یک مرد افراطی است. انسانیت ابوسرور حتی با تحمل زندانی که پایانی برای او وجود ندارد می درخشد. اما تحمل کلمه مناسبی برای داستان او نیست. در عوض، او با اصطلاح «معراج» صحبت میکند، زندانیان را «آسمانهایی» میگوید که روح و بدنشان شکافته شده و آنها را برای رسیدن به ارتفاعات جدید آزاد گذاشته است. این حساسیت شاعرانه است که به بیان داستان به خوبی تمرین شده این کشمکش دیرینه طراوت می بخشد: ما آن را از نو می بینیم.