دیوید نیکولز دوست دارد داربست بسازد. در اولین رمان او در سال 2003، رمان کارشناسی ارشد Starter for Ten، مسابقه تلویزیونی چالش دانشگاه است. مسیر قطار اروپایی پسزمینه بحران خانوادگی آشیانه خالی ما را تشکیل میدهد، در حالی که داستان عاشقانه یک روز، که بیش از 5 میلیون نسخه فروخته است و اکنون در نتفلیکس به یک موفقیت جهانی تبدیل شده است، 20 سال از روز سنت سوئیتین را در بر میگیرد. ششمین رمان او، «تو اینجا هستی»، همه چیز درباره مکانهای جغرافیایی است: سفری برنامهریزیشده در منطقه دریاچه، که در آن سرفصلهای مسیرهای جداگانه «روز اول: سنت بیز به پل انردیل»، «روز دوم: پل انردیل به بورودیل» است. “، – یک رمان وحشتناک دیگر را ترسیم می کند.
مایکل، 42 ساله، یک معلم جغرافیایی ریشو از یورک، 200 مایل در سراسر بریتانیا پیاده روی می کند تا ذهنش را از طلاق اخیرش دور کند. دوست نگران او، کلیو، گروه کوچکی را برای همراهی او در چند روز اول جمع می کند، از جمله دوست قدیمی او مارنی، 38 ساله، سردبیر، او نیز طلاق گرفته، که در هرنه هیل زندگی می کند. همه دوستان مارنی ازدواج کردند و لندن را ترک کردند. او در حالی که در خانه کار می کند، در انزوای شدید به سر می برد، با وسایل خانه شوخی می کند یا «با تنبلی در شبکه های اجتماعی مرور می کند». با این حال، تنهایی باعث شرمساری می شود و وقتی دستگاه پخش تلویزیون او می گوید “چه سالی!” نمایش اسلایدی از عکسهای نزدیک او از موهای روییده و رسید خشکشویی، او خود را مجبور میکند دعوت کلیو را بهعنوان «تجربهای وحشتناک بالقوه که به آن نیاز دارد» بپذیرد.
Matchmaker Cleo همچنین از تس ورزشکار سه گانه برای مایکل و داروساز خوش تیپ کنراد برای مارنی دعوت می کند. اما تس، مانند شوهر کلئو، لغو می کند، بنابراین مهمانی شامل کلیو و پسر نوجوان کم حرفش، به علاوه مارنی، مایکل و کنراد است. مارنی که از نگاه کنراد پریشان شده بود، به سختی متوجه جذابیت خشن مایکل میشود، علیرغم اینکه تابلوهای نئونی روی خواننده چشمک میزنند: “صدای کم، لهجه ملایم، بلوز، ریش و موهای نامرتب که ممکن است در خانه بسته شده باشند.” با لگد زدن به سنگ ریزه ها در ساحل دریاچه، سنگی را قبل از حرکت به او می دهد. “هیچ چیز شعله ور نمی شود. محتاطانه. کلاسیک”. شما فکر می کنید که کلیو به جای یک داروساز بیهوده، یک مرد خوب فوق العاده شایسته را به عنوان بهترین دوست خود تعیین می کرد، اما اگر این کار را می کرد، هیچ طرحی وجود نداشت. مارنی درخشان و کتابخواه در ابتدا کنراد را تعقیب میکند که خیلی باهوش نیست و کتاب دوست ندارد، اما عاشق فرمول 1 است. آنچه در ادامه میآید، که به نوبت توسط مارنی و مایکل گفته میشود، شامل مکالمات شوخآمیز، آب و هوا، توقفهای شبانه، فرارهای مستی سبک و کشیدن طنابهای قلب است.
نیکولز می داند که چگونه شخصیت های بی امید را جذاب کند. مایکل از همان پارچه محکمی بریده شده است که داگلاس، بیوشیمیدان، راوی ما. او عملی، شوخ، خود تحقیرکننده است و می تواند احساس احمق کند. زمانی که او مجبور شد به تنهایی در یک هتل عاشقانه غذا بخورد، “عبارات او شبیه مردی شد که روی سنگفرش ها کوبیده بود اما آن را در پیاده روی خود گنجانده بود.” در همین حال مارنی سرسخت است. او که خسته شده و به شدت با کنراد معاشقه میکند، به این فکر میکند که آیا خوب است که «بچه بچهدار» بگذارد. داستانهای قبلی با ظرافت در هم تنیده شدهاند: دوران کودکی غیرقابل توجه، چگونگی از هم پاشیدگی ازدواج آنها، شغل آنها. سپس همه به خانه می روند و ما با مارنی، مایکل، شیمی جنسی رو به رشد آنها و مناظر خیره کننده بریتانیای کبیر می مانیم.
رمانهای نیکولز اغلب انتظارات روایی را به هم میریزند – بهویژه با پایان تکاندهنده یک روز – اما شگفتیهای کمی در اینجا وجود دارد. بخشهای کوتاه و شلوغ با ترکیبی از عناوین سرگرمکننده انرژی میگیرند: یک بخش فهرستهای پخش آهنگهایی را که مارنی و مایکل به اشتراک میگذارند – بدون شک صحبت نکن (1996)، بدون محدودیت توسط 2 نامحدود (1992) را فهرست میکند. به کنار تابلوهای احمقانه، نقشه مفهوم رمانتیک جین آستن را دنبال می کنیم: دو روح زخمی اما مکمل، بی تفاوتی اولیه، محبت نادرست، جذابیت فزاینده، سوء تفاهم، موانع، امید و عزم.
در دستهای کمتر تجربهشده، میتواند تقریباً فرمولآمیز به نظر برسد. این به لطف توانایی عجیب نیکولز در به تصویر کشیدن پوچ زندگی مدرن با جزئیات کامل بافتی صادق نیست. میخانه، جایی که «عاشقان واقعی آلو در آن خرخر میکردند و پتوهای فایبرگلاس مانند بادبانها بلند میشدند»، دوش شبیه «کتری ریخته پشت سرتان» دارد. بالش “پر شده با چیزی فیبری، احتمالا آزبست” است. موهای مایکل «نگاه آزاردهنده دائمی» دارد. تقریباً هر صفحه حاوی این جواهرات است، و بنابراین تجربه خواندن شامل تکانهای بیپایان قدردانی است که ارتباط ملایم و اطمینانبخشی بین نویسنده و خواننده ایجاد میکند. در پایان، همه رمان های نیکولز اساساً یک چیز را می گویند: بله، زندگی وجود دارد کمی خشن، اما این اشکالی ندارد زیرا ما در این با هم هستیم. اتفاقات بدی رخ می دهد – مردم در این کتاب نیز می میرند – اما سازندهای صخره ای باستانی، میخانه های ماهی و چیپس، و افراد شایسته و شجاعی هستند که عاشق کفش های پیاده روی می شوند. اگر «You Are Here» یک حیوان بود، لابرادور کمی لنگ میزد: جذاب، بسیار بریتانیایی، کوبنده اما شجاع و مطمئناً بهبود مییابد.
نزدیک به پایان، مارنی به مایکل می گوید که کلیو به او هشدار داده است که او “کنایه آمیز” است. او می گوید: «حداقل من دمدمی مزاج نبودم. خط بین طعنه آمیز و غریب می تواند خطرناک باشد، اما نیکولز در سمت راست باقی می ماند. او همچنین یک فیلمنامه نویس است، که اخیراً با اقتباس سینمایی یک روز انجام شد، و این دیالوگ ماهرانه – مارنی و مایکل شوخیهای شوخآمیز و آماده نتفلیکس را به اشتراک میگذارند – که همه چیز را در مسیر خود نگه میدارد.
این داستان رستگاری میانسالی لذت بخش است، نه تنها به این دلیل که یک شکاف را پر می کند: رمان های نیکولز اکنون عشق و ازدواج را در طیفی از سنین از نوجوانان تا اواسط دهه 50 پوشش می دهد. ممکن است دشوار نباشد – بر خلاف ترغیب آستن که در متن نوشته شده است، نه یأس درونی و نه عذاب فروخورده را ارائه میکند – اما برای بسیاری پادزهری آرامشبخش برای تاریکی دنیای تاریک ما، خشنودکننده جمعیت و قطعاً تلویزیون خواهد بود. اصابت.