آیا به یک زبان جهانی “بزرگ” صحبت می کنید؟ این است که چرا زبان کوچک من می تواند به شما آموزش دهد | آنا شنابل


آ یکی دو سال پیش از یک موسسه فرهنگی آلمان دعوتی دریافت کردم تا اولین مجموعه داستان کوتاهم را ارائه کنم که در همان سال به آلمانی ترجمه شد. شرایط سخاوتمندانه بود: ما به شما پرداخت می کنیم (زیادتا آنجا که من فکر کردم)، تا زمانی که شما بخواهید میزبان شما خواهیم بود (من تصمیم گرفتم سه شب باشد)، میزبانی ترتیب خواهیم داد که کتاب شما را دوست داشته باشد – و اگر به چیز دیگری نیاز دارید، به ما اطلاع دهید!

با این حال، یک درخواست از نظر دیپلماتیک وجود داشت. تهیه کنندگان از من خواستند که در این رویداد آلمانی صحبت کنم. حرف من را شنیدند به طور اتفاقی در یک مصاحبه ویدیویی و فهمیدم که به راحتی می توانم دوباره این کار را انجام دهم. به‌عنوان یک تازه‌کار و سبزترین نویسنده‌ای که تا به حال روی زمین قدم گذاشته است، ترس خود را قورت دادم و با آن همراه شدم. من واقعاً خواهش کردم که سؤالات مجری از قبل برای من ارسال شود تا بتوانم برای این اولین نمایش خودم آماده شوم. من اشاره نکردم که هرگز آلمانی را در حضور تماشاگران زنده صحبت نکرده ام و نه اینکه قرار است پاسخ هایم را از اسلوونیایی به آلمانی ترجمه کنم و آنها را حفظ کنم. من این کار را برای مصاحبه ویدیویی نیز انجام دادم. من نه تنها سخت کوش بودم، بلکه حافظه خوبی هم داشتم.

دو هفته قبل از این رویداد، در جشنواره ای در پتوج، اسلوونی، با دو شاعر فوق العاده آشنا شدم. ترس آزاردهنده‌ام را با آنها در میان گذاشتم که در واقع نتوانم پاسخ‌هایم را به خاطر بسپارم، زیرا هنوز خلاصه‌ی بحث برنامه‌ریزی‌شده در عصر ادبی برایم ارسال نشده بود.

آنها گیج شده بودند. “اما آنها من را دعوت کردند شما!” آنها فریاد زدند. “شاید شما هم شرایطی را تعیین کنید!”

با خجالت جواب دادم: “من نمی خواهم دیوا باشم.”

“یک معجزه؟ شما نویسنده ای هستید که در آن می نویسید اسلوونیایی و زبان مادری او اسلوونیایی. اینجوری دعوتت کردند! سوراخ شده گفت: واقعاً می توانید زبان خود را ادعا کنید.

مرد خالکوبی شده اضافه کرد: “شما واقعا می توانید مال خود را ادعا کنید.” هویت

در راه خانه، به این نتیجه رسیدم که حق با آنهاست. شاید مبتدی بودم، اما قبلا یاد گرفته بودم که به بینش زنان خردمند گوش کنم. من یک ایمیل کوتاه نوشتم و توضیح دادم که هنوز به یک مترجم نیاز دارم. با عرض پوزش برای دیر پیام، گفتم در شرایط استرس زا آمادگی ندارم آلمانی صحبت کنم. لطفا داشته باشید می فهمی.

و آنها آن را دریافت کردند – پس از چند اطلاعیه مطمئن و اوه-واقعاً کوتاه. با این حال عصری که از آن می ترسیدم ناگهان به عصری تبدیل شد که توانستم از آن لذت ببرم.

چشیدن به صورت کامل. بعد از اینکه صحنه را ترک کردم، خیلی هیجان زده بودم، تقریباً به قول اسلوونیایی لبخند زدم آ گربه سرخ شده. من باید کمتر از همیشه گوشه گیر به نظر می رسیدم زیرا مردم مدام به من می آمدند و به من تبریک می گفتند و درباره کتابم نظر می دادند. آخرین کسی که با من صحبت کرد خانمی بود که روسری قرمز مجلل به تن داشت. آرنجم را گرفت و گفت: فکر کنم شنابل آلمانی است؟

من پاسخ دادم: «این در واقع کورنتیا در اتریش است.

– پس باید آلمانی صحبت کنی؟

دوباره رفتیم، فکر کردم، اما مودبانه پاسخ دادم: “خب، بله، اما ….”

آخ– او حرف من را قطع کرد – خیلی تأثیرگذار خواهد بود اگر آنجا آلمانی صحبت می کردی!

من مردم، یا – برای استفاده از یک اصطلاح خوب اسلوونیایی – من مثل خدای نمدار ایستادم. با این حال، افکار من، با درسی که از این شاعران شگفت‌انگیز دریافت کردم، به سرعت چرخید. میدونی میخواستم بگم که تحت تاثیر قرار میگیرم به من?

من می خواستم از این زن بپرسید آیا می‌دانست که اسلاوی یکی از معدود زبان‌های هندواروپایی است که هنوز هم از دوتایی استفاده می‌کند؟ ما واقعاً می توانیم ما را دو نفر بنامیم – ایالات متحده آمریکا – یا “شما دو” – شما دو نفر – یا “آن دو” – هر دوی ما – مستقیماً، بدون اینکه شنونده یا خواننده را سردرگم کند.

از تبلیغات پستی گذشته رد شوید

در مجموع 2.5 میلیون گویشور زبان اسلوونیایی در سراسر جهان این زبان را به حداقل 30 گویش تبدیل می کنند. حتی مردم روستاهای همسایه ممکن است به زبان اسلاوی صحبت نکنند. همچنین، اگر او بداند که نسخه اولیه زبان اسلوونی برای اولین بار در سال 1550 چاپ شد و گویندگان و نویسندگان آن زبان را علیرغم قرن ها استعمار، به ویژه توسط گویشوران بومی حفظ کردند، تعجب می کنم. زبان او، بین دیگران.

اینها سخنرانان یک زبان کوچک به نوعی توانسته اند در برابر فشارهای امپریالیسم مقاومت کنند و این تداوم را تقریباً دیوانه وار جشن می گیرند. سالانه 800 تا 1000 عنوان داستان و شعر اسلوونیایی منتشر می شود. من فقط یک دانه شن هستم در طوفان شن نویسندگان و شاعران، دانه‌ای که با این وجود، در برابر زنی در تن ایستاده و می‌تواند روزنه‌ای به سپهر فرهنگی جدید برای او ارائه دهد.

زبانی نیست، بگذار باشد کم اهمیت (“کوچک”) یا غول پیکر، ارزش ذاتی دارد. ارزش آن را فقط گویشورانش به آن می دهند، که ممکن است این زبان ها را زبان مادری خود بدانند یا، مانند مورد من، عشق – که، ممکن است اضافه کنم، من را به یک زبان شناس تبدیل نمی کند. برعکس، من معتقدم که زبان اسلوونیایی با وام گرفتن و بسط دادن زنده می ماند، نه با رد کردن و احاطه کردن. تصور لهجه‌های اسلوونیایی بدون ژرمنیسم یا ایتالیایی‌گرایی به همان اندازه غیرممکن است، همان‌طور که نمی‌توان اسلوونیایی‌ها را تصور کرد که هرگز با خوشحالی به عبارات انگلیسی اینترنتی اینترنتی – مانند «کرینگ» زیبا – که ما را مجبور می‌کند حداقل به خودمان فکر کنیم، برخورد نمی‌کنند. معادل ها را اگر مستقیماً اختراع نکنید.

با این حال، متوجه شده ام که چقدر راحت تر صحبت می کنم نمایان (مخفف “بدیهی”) از به طور مشخص و چگونه گاهی اوقات جملات کامل انگلیسی از دهانم خارج می شود.

ایا من اهمیت میدهم؟ آیا این بدان معناست که زبان اسلوونیایی نه تنها در حال حرکت است، بلکه از غول های دوقلو جدید – انگلیسی و اینترنت نیز فرار می کند؟

نه اینطوری نیست زبانی که من دوست دارم بازی است. من می‌توانم در این مورد بازیگوش و بی‌تفاوت باشم، اما اگر خانم‌های روسری قرمز به فضای من تجاوز کنند، واکنش تند و تدافعی نشان می‌دهم.

من از فقدان کنجکاوی اولیه در مورد زبان های کوچک در میان گویندگان زبان های بزرگ، ناتوانی بسیار رایج آنها در دیدن زبان های کوچک به عنوان پادشاهی، نه صحرا، که در آن صداهای عجیب و غریب از یک تپه شنی شنیده می شود، آشفته یا آزارم می دهد. به دیگری. این مرا آزار می‌دهد نه به این دلیل که می‌خواهم اسلوونیایی‌ها مورد توجه مثلاً انگلیسی‌زبان‌ها قرار بگیرند یا به این دلیل که انتظار دارم مردم اسلوونیایی یاد بگیرند. نه، این مرا به اندازه هر ناآگاهی از ممتازان آزار می دهد: من دوست ندارم مردم را ببینم برای انتخاب کوچک بمان

آخ، خدای من. می خواستم بگویم همه اینها، اما نتوانستم، مجبور شدم جوابم را قطع کنم. همانطور که اعتراف کردم، صحبت کردن آلمانی در شرایط استرس زا برای من آسان نیست. من به سختی جواب او را به آلمانی دادم، اما می ترسم آن خانم تحت تأثیر مهارت های زبانی من قرار نگیرد. من به این مشکوکم چون وقتی صحبت می کردم اخم کرد و بعد از اینکه حرفم را تمام کردم رفت، همانطور که به اسلوونیایی می گوییم، به سرعت رعد و برق

دیدگاهتان را بنویسید