Oتنها افرادی که قبل از سال 1998 متولد شده اند می توانند به برگزیت رای دهند، بنابراین نمی توان دانست که جوانان 18 تا 30 ساله امروزی در مورد آن چه احساسی دارند. آه، با این تفاوت که 70 درصد از جوانان 18 تا 24 ساله فکر می کنند خروج از اتحادیه اروپا ایده بدی است. از بین 25 تا 49 سال، 66 درصد هم فکر میکنند که ما اشتباه کردیم. اگر بتوانید ذهن خود را بلافاصله پس از برگزیت برگردانید، به یاد خواهید آورد که کلماتی مانند «غیبانگیز» و «بزرگ» با استفاده از آنها در ارتباط با اکثریتی که در واقع نازک بودند، کاملاً تضعیف شدند. پس بگذریم که بیشتر جوان ها ماندند.
برای مدت طولانی، سیاست با بقیه جوانان مانند ما رفتار می کرد. به اندازه کافی ما را نادیده بگیرید و ما می رویم. اگر بحث برگزیت اصلاً مبنایی داشت – اگر تجارت یا منافع دیگری را به همراه داشت، اگر فقط مشکلات و مشقت های جزئی ایجاد می کرد – احتمالاً کار می کرد. اکثر نتایج همه پرسی با گذشت زمان محبوب تر می شوند.
قرار گرفتن در حالت عصبانیت مداوم از واقعیتی که نمی توانید کنترل کنید، ناراحت کننده است. شما اینطور به دنبال دردسر نیستید، اما به خصوص وقتی جوان هستید، مشکل به دنبال شماست. این نسل چهار سال را صرف تماشای وست مینستر کرده است که در مورد چیزی جز برگزیت صحبت میکند، آن هم با عباراتی که به طور فزایندهای منطقیتر، به بهای هر اقدامی در مورد مسائل – عمدتاً بحران آب و هوا – که مربوط به آنهاست. پس از آن مجبور شد از این بیماری همه گیر جان سالم به در ببرد و ظالمانه ترین نسبت فداکاری شخصی و خطرات شخصی را از طرف دیگران متحمل شود، در حالی که زندگی مدرسه و دانشگاه او نابود شده بود و به دلیل بدبختی آن مسئول هر بیماری اجتماعی احتمالی شناخته شد.
من آنقدر به نادیده گرفته شدن جوانان عادت کرده ام، فقط متوجه می شوم که چه زمانی می توان آنها را به دلیل اعتراض یا بیماری روانی به چوب بست، که فراموش کرده ام یک قرارداد سیاسی معمولی چگونه به نظر می رسد: باید به جوانان هر فرصتی را ارائه داد. تحقق پتانسیل آنها بالاترین هدف هر جامعه است. کمیسیون اروپا فراموش نکرده است، و من حدس میزنم که ما باید از بوروکراتها و قلمهای آن تشکر کنیم.
اورسولا فون در لاین طرحی متقابل را پیشنهاد کرده است که در آن افراد 18 تا 30 ساله از همه کشورهای عضو و همچنین بریتانیا می توانند به مدت چهار سال در اتحادیه اروپا زندگی، کار یا تحصیل کنند. این موضوع به سرعت توسط ریشی سوناک، سخنگوی دولت رد شد و دلیل آن را «تحرک آزاد در اتحادیه اروپا متوقف شده و هیچ برنامهای برای معرفی آن وجود ندارد» ذکر کرد. این یک تلافی مأیوس کننده از گفتمان پس از رفراندوم بود، جایی که تعامل و توجیه به نفع یک «نه» ساده کنار گذاشته شد، زیرا ما چنین گفتیم. شاید حتی ناامیدکنندهتر، حزب کارگر با نسخه ضعیفتری از موضع مشابه، با استناد به “خط قرمزهای عدم بازگشت به بازار واحد، اتحادیه گمرکی یا حرکت آزاد” پاسخ داد. نه، چون گفته اند.
اما شرایط تغییر کرده است: اکنون 57 درصد از بریتانیاییها در هر سنی فکر میکنند که خروج از اتحادیه اروپا اشتباه است. این تا حدی به دلیل تغییرات جمعیتی است، تا حدی به این واقعیت که کسانی که از رفتن پشیمان میشوند، بیشتر از کسانی که میمانند (6%)، آنها را ترک میکنند (16%)، و تا حدودی به این واقعیت که پیامدهای اقتصادی و عملی آن غیرممکن شده است. چشم پوشی
طرفداران برگزیت در ابتدا از خجالت حساب کردن تعداد زیادی از عواملی که میتوانست به بهرهوری پایین، رشد پایین، دستمزدهای پایین و مشارکت پایین ما در اقتصاد کمک کند، در امان ماندند. ممکن است برکسیت یا کووید باشد. ممکن است رانندگی بد لیز تراس باشد، اما هی، بوریس جانسون را فراموش نکنید.
در حالی که همه این عوامل، همراه با جنگ در اوکراین، همچنان در نظرسنجیهای ملی ما مورد آزمایش قرار میگیرند، برخی بلایای مرتبط با آن در حال افزایش هستند: کسبوکارها طرحهای مرزی را بهعنوان «بینظمی کامل» توصیف میکنند. به کشاورزان وعده داده شد که یارانه های اتحادیه اروپا مستقیما جایگزین خواهد شد، اما در عوض سیستمی دست و پا گیر پیدا کردند که به نفع بزرگ ترین مالکان است و برای مزارع کوچکتر بسیار پیچیده است. معاملات تجاری مستقل محقق نشد. اقتصاد ایرلند شمالی 18 ماه پیش شروع به عملکرد بهتر از بقیه اقتصاد بریتانیا کرد، که تحلیلگران به وضوح آن را به تجارت بدون مانع نسبت می دهند. این پروژه از زمانی که جانسون پیروزمندانه آن را در سال 2020 راه اندازی کرد، در روز روشن تبلیغاتی شد.
خطوط و زبان، استدلالها و سخنان طرفداران برگزیت، همگی به بچهانگاری مخالفان تمایل داشتند، ما را با ادعاهای خالی و اقتدار بیکسب ساکت میکردند، در مورد نخبهگرایی کلانشهری به صورت ad hominem blah میپرداختند و درباره «فردا» آینده خیالپردازی میکردند. مانورهای بلاغی که در گرگ و میش فرضیهها مؤثر بودند، به سادگی نمیتوانند از گسست این همه واقعیت جان سالم به در ببرند.
مطمئناً در حال حاضر بخش بزرگی از حزب محافظه کار وجود دارد که بر این باور است که افزایش برجستگی مهاجرت از طریق سیاست رواندا و هیستری قایقهای کوچک باعث حمایت از روایت انزواطلبی جدیدی میشود که هرگز جایی برای نوستالژی اتحادیه اروپا نخواهد داشت. اما بقیه وست مینستر باید با این واقعیت بیدار شوند که آنچه پس از سال 2019 ضروری به نظر می رسید – احترام به همه پرسی، اجرای برگزیت – اکنون مانند انکار عمدی به نظر می رسد.