Vهنگامی که مردم در اوایل این ماه در پاکستان برای جشن گرفتن عید فطر خیابان ها و پارک ها را پر کردند، سامی دین بلوچ در میان آنها نبود. در عوض، او پلاکاردی برداشت و به دهها خانواده دیگر در تظاهرات در باشگاه مطبوعات کراچی پیوست.
سامی، 25 ساله، میگوید که هیچ جشنی برای خانوادههای مفقودین در پاکستان برگزار نشد، فقط یک انتظار دردناک بود.
«زندگی ما در اردوگاه های ناپدید شدگان، ماه ها تحصن و تجمع می گذرد. من مثل هر بچه ای بعد از ربوده شدن پدرشان دوران کودکی نداشتم.»
سامی یکی از آنها بود هزاران معترض به تظاهرات عید در سراسر ایالت بلوچستان و شهرهای بزرگ از جمله کراچی و اسلام آباد پیوستند.
سامی نه ساله بود که پدرش، یک پزشک، دین محمد بلوچ، در سال 2009 توسط نیروهای امنیتی در خزدار، یکی از مناطق بلوچستان دستگیر شد.
بلوچستان، یکی از استان های جنوب غربی پاکستان، از اوایل دهه 2000 در مرکز شورش جدایی طلبان قرار داشته است. نیروهای امنیتی پاکستان به آدم ربایی، شکنجه و قتل در نبرد برای سرکوب شورش متهم شده اند، اتهامی که آنها بارها آن را رد کرده اند.
به گفته سازمان غیردولتی “صدای بلوچ های گمشده”، از اوایل دهه 2000 بیش از 5000 نفر ربوده شده اند و از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست. به گفته شورای حقوق بشر بلوچستان، از دسامبر 2016، حداقل 6224 نفر در این استان ناپدید شده اند، در حالی که 2065 نفر آزاد و 2766 نفر کشته شده اند. در اوایل این ماه، دولت بلوچستان وجود «هزاران» مفقودالاثر را تکذیب کرد و ادعاهایی را مبنی بر اینکه کمیسیون تحقیق درباره ناپدید شدنهای اجباری آن را متوقف کرده است، رد کرد.
اولین اعتراض بزرگ که خواستار آزادی همه ناپدید شدگان شد در اواخر سال 2013 آغاز شد، زمانی که خانواده ها بیش از 2000 کیلومتر (1200 مایل) از بلوچستان تا کراچی و اسلام آباد را پیاده طی کردند و در فوریه 2014 به آنجا رسیدند. تجمعات، سد معبر و تحصن امروز نیز ادامه خواهد داشت.
اما معترضان می گویند گذراندن هفته ها در کمپ های اعتراضی، خوابیدن در سرما، سلامتی آنها را به ویژه در میان زنان و کودکان جوان تحت تاثیر قرار می دهد.
سیما بلوچ که برادرش شبیر بلوچ در اکتبر 2016 مفقود شد نیز در ایام عید در کراچی تظاهرات کرد. زمانی که برای اولین بار به تجمعات آزادی او پیوست، باردار بود. میراس پسر پنج ساله و شاری دختر سه ساله او در اردوگاه های اعتراضی بزرگ شدند.
سیما میگوید در ژوئیه 2022، شری در طی 50 روز اعتصاب تحصن در کویته هنگام بارندگی شدید به شدت بیمار شد. «فرزندان ما در شرایط بسیار ناامید و درمانده ای بزرگ می شوند و رنج می برند. ناپدید شدن یکی از اعضای خانواده یک مجازات دسته جمعی برای کل خانواده است.»
شاری در میان دهها کودکی بود که بیش از یک ماه را در یک کمپ اعتراضی در خارج از باشگاه ملی مطبوعات در اسلامآباد بین دسامبر و ژانویه سپری کردند، زمانی که درباره تجربیات خود با گاردین صحبت کردند.
شری با در دست داشتن عکسی از عمویش به شعارهای «گمشدگان» پیوست. یا، بسیاب کاروسیما میگوید که به معنای «آزاد کردن همه» است.
این اولین جمله ای بود که شری یاد گرفت. حتی در خانه شروع به شعار دادن می کند. قلبم را می شکند زیرا هرگز نمی خواستم او اینطور بزرگ شود.
عایشه خلیل چهار ساله بود که پدرش خلیل احمد در سال 2019 در کوچه، بلوچستان ربوده شد. او همچنین با مادر و خواهر و برادرش در اسلام آباد تحصن کرده بود و عکسی از پدرش در دست داشت.
عایشه نه ساله در اوایل سال جاری در کمپ اعتراضی گفت: «من اینجا را دوست ندارم. “من هر شب در پتو گریه می کنم. می خواهم به خانه بروم و به مدرسه بروم، اما نمی توانم تنها برگردم. من می خواهم پدرم برگردد. مادرم به من می گفت بابا وقتی گریه می کردم سوار موتورش می شد. من آن را به خاطر نمی آورم و می خواهم پدرم دوباره برگردد تا من را رانندگی کند.
اسدالله ماری، پسر 11 ساله شربت خان ماری، هنگام ربوده شدن پدرش به دنیا نیامد. «من هرگز به مدرسه نرفتم. یادم نمی آید روزها و ماه هایی را که در تظاهرات، در جاده ها و اردوگاه ها گذراندم. من می خواهم به مدرسه بروم. من ورزش نمیکنم اسدالله می گوید من فقط برای آزادی پدرم اعتراض می کنم.
میر اعلم، 13 ساله، که به تحصن علیه آزادی برادرش پیوست و انیسا رمضان، 14 ساله، که پدرش در میان ناپدید شدگان است، میگویند بازیهایی که در اردوگاهی خارج از باشگاه ملی مطبوعات در اسلامآباد انجام دادهاند، همگی مربوط به آسیب از دست دادن اعضای خانواده
انیسا می گوید: «همه بچه ها در بازی ها و بازی ها شرکت می کردند. «در یکی از بازیها، چگونه اف سی، یک نیروی شبهنظامی، وارد خانه ما شد، سعی کرد پدرم را ربوده و چشمهای او را بسته بود. مثل یک مادر رفتار میکنم، میخواهم توقف کنم و با چکمههایشان به صورتم میزنند و او را میبرند».
حمید میر، روزنامهنگاری که در اردوگاه اسلامآباد بود، میگوید: «یک نسل تمام در تروما زندگی میکنند. دولت از طریق ناپدید شدن اجباری بیماران روانی ایجاد کرد. شما نمی توانید از آنها انتظار داشته باشید که دولت را دوست داشته باشند اگر با آنها اینطور رفتار کنید. متأسفانه، افراد قدرتمندی که بر دولت حکومت میکنند گوش نمیکنند و آنچه را که انجام میدهند درست میدانند – اما این کار مخرب است.»
دکتر فرح نسیم سعید روانشناس است که با قربانیان و اعضای خانواده ناپدیدشدگان کار کرده است. او می گوید: «تروما از بین نمی رود، درد و فقدان. خانواده ها می توانند در اعتراض گیر کنند و روند سوگواری را طی نکنند. این بدان معناست که حس عادی زندگی از بین می رود و گاهی اوقات می تواند به نسل های بعدی منتقل شود. بچه ها نمی دانند چگونه زندگی خود را معنا کنند.”
سامی می ترسد این بچه ها شبیه او شوند. “من می خواهم آنها یک شغل، یک زندگی و افراد عادی باشند. دولت باید به ما و این بچه ها رحم کند و خانواده های ما را برگرداند.”