هتل رواندا در سودان: مردی که جان بسیاری را در جریان خشونت در دارفور نجات داد | سودان


Eسال گذشته به مدت چند هفته، سعد المختار، گروه کوچکی از مردم را در پشت تویوتا لندکروز خود جمع کرد و آنها را زیر پوشش تاریکی از خانه‌اش در شهر Geneina سودان از مرز و به چاد راند.

این عملیات یک اقدام فوق‌العاده از شجاعت و از خودگذشتگی بود: مختار عرب است و افرادی را که او به صورت قاچاق به امن منتقل کرد، اعضای جامعه سیاه پوست ماسالیت بودند، که هدف موجی از خشونت قومی توسط شبه نظامیان عرب قرار گرفته است.

مختار گفت: «من به همه کسانی که نزد من آمدند کمک کردم. “من اکثر آنها را نمی شناختم.” این نام مستعار است – او گفت که اگر از نام واقعی او استفاده می شد، جان او و نزدیکانش در خطر بود.

در طول سال گذشته، صدها هزار ماسالی از ژنینا و ایالت دارفور غربی به چاد از زمان آغاز جنگ در سودان در ماه آوریل گریخته اند. این جنگ که گروه شبه نظامی عرب را در مقابل ارتش عادی قرار داد، در پایتخت خارطوم آغاز شد اما به زودی در سراسر کشور گسترش یافت. در منطقه دارفور غربی، پایگاه RSF، خشونت های قومی علیه ماسالی ها 20 سال پس از شروع نسل کشی توسط ستیزه جویان جانجاوید، که بعداً به RSF تبدیل شدند، دوباره شعله ور شده است.

به زودی خبر در ژنینا پخش شد که آن عرب حاضر است ماسالی ها را سرپناه دهد و ماسالی ها را به امن ببرد، و تعداد زیادی از مردم در خانه او حاضر می شدند و گاهی اوقات هفته ها در آنجا می ماندند. مختار در محله ای چند قومی زندگی می کند که برای شهر نادر است، بنابراین ورود و تردد آزادانه برای ماسالی ها آسان تر بود.

سفر به آن سوی مرز مملو از خطر بود، زیرا به معنای عبور از ایست های بازرسی بین مناطق غیر عرب و عرب بود که توسط شبه نظامیان عرب اداره می شد. همانطور که مختار در مصاحبه با گاردین گفت: «فقط رانندگان عرب اجازه ورود داشتند».

گاهی که حواس شبه‌نظامیان عرب به دلیل درگیری‌های شدید پریشان می‌شد، از دوستان عرب می‌خواست کمک کنند تا مردم را از پست‌های بازرسی عبور دهند. او می گوید: «در شب های بسیار شلوغ، چهار دسته از مردم را به آن سوی مرز فرستادم.

مادر مختار برای مردمی که او پناه می‌داد آشپزی می‌کرد، مانند سایر زنان همسایه‌اش که از جوامعی که نه عرب بودند و نه ماسالی. گاهی اوقات او به اطراف می رفت و ماسالی ها را که می ترسید در برابر شبه نظامیان آسیب پذیر باشند، انتخاب می کرد. او گفت: «فقط می دانستم که اگر آنها را پیدا کنند، آنها را خواهند کشت.

سال گذشته، Geneina صحنه دو قتل و تجاوز به عنف بود. اولین مورد بین آوریل و ژوئن سال گذشته، زمانی که نیروهای RSF و شبه نظامیان عرب متحد با شبه نظامیان ماسالیت نبرد کردند، رخ داد. موج دوم کشتار در ماه نوامبر و پس از تصرف پایگاه نظامی سودان توسط نیروهای RSF و متحدانش رخ داد.

مردم در بازار Geneina قدم می زنند که در آوریل گذشته درگیری در شهر آغاز شد. عکس: AFP/Getty Images

دفاع مختار از ماسالی ها بازتاب دفاع پل روساباگینا، هتلداری است که در جریان نسل کشی رواندا در سال 1994 به پناهندگان پناه داد و اقدامات او بعداً در فیلم هتل رواندا ثبت شد.

مختار گفت: «آنچه در جنین دیدیم، روز قیامت بود، درست مانند روز قیامت. هیچ چیز بدتر از آنچه ما پشت سر گذاشتیم وجود نداشت.»

با بالا گرفتن جنگ، مختار یاد گرفت که از AK-47 استفاده کند. او گفت: «من مجبور شدم این کار را انجام دهم. “همه مسلح بودند – در هر دو طرف دزد، قاتل و غارتگر وجود داشت.”

او گفت که 25 قربانی تجاوز را نجات داد، تعدادی را به کلینیک برد و بقیه را به چاد منتقل کرد. او گفت: «برخی از آنها در شکل تکان دهنده و کاملا برهنه بودند. یک زن به من گفت که توسط 15 مرد مورد تجاوز قرار گرفته است، او نمی تواند راه برود. برخی از آنها حتی نمی توانستند صحبت کنند.”

برخی از زنان به او گفتند که روزها در مغازه حبس شده اند و تحت بردگی جنسی قرار گرفته اند، گزارشی که با گزارش های دیگر شهر در سال گذشته مطابقت دارد. داستان خود او توسط پناهندگان ماسالی در اردوگاه سازمان ملل در نزدیکی آدره در چاد تأیید شد، آنها مشتاق بودند بدانند چه بر سر “شوالیه عرب” آمده است که آنها را از مرز عبور داد.

او گفت: «من واقعاً امیدوارم کسانی که به آدره رفتند بتوانند برگردند. “دلم برای دوستانم در میان آنها تنگ شده است.”

زنان سودانی که از درگیری در Geneina گریخته بودند، برای دریافت سهمیه برنج از داوطلبان صلیب سرخ در ماه ژوئیه در حومه آدره صف می کشند. عکس: زهره بنسمرا/ رویترز

در سفری که با مختار در ژنینا داشتیم، مشخص شد که او در شهر شناخته شده و کاریزماتیک است. قوری‌ها و فروشندگان کفش در بازار معروف کفش‌های چرمی شهر، مانند جنگنده‌های RSF، ایستادند تا سلام کنند.

مختار گفت که نمی‌داند چه زمانی به دنیا آمده است، اما فکر می‌کند در 40 سالگی است.

یکی از طنزهای متعدد عملیات قاچاق زیرزمینی او این است که پدرش در دهه 1990 در حالی که در ماموریت حل مسئله قبیله ای بود توسط ماسالی ها کشته شد.

برخلاف بسیاری از نزدیکانش، او علاقه ای به پیوستن به RSF به عنوان یک جنگنده نداشت. او گفت: من یک زندگی ساده و معمولی را دوست دارم. من از سوء استفاده از افراد بی گناه متنفرم [who] حمل سلاح

مختار در یک منطقه روستایی بزرگ شد که مانند بسیاری از پسران و جوانان جامعه خود از شترهای پدرش مراقبت می کرد و ماه ها با شتر از دارفور به لیبی برای تجارت کالا سفر می کرد. او گفت: «مراقبت از حیوانات چیزهای زیادی در زندگی به شما می آموزد. این شما را انسانی تر می کند.”

دیدگاهتان را بنویسید