من اولین بار ملیله بایو را به لطف یک چرخش اشتباه دیدم. شوهرم ما را در اطراف فرانسه رانندگی می کرد، خروجی را از دست داد و ما به طور تصادفی به شهر بایو رسیدیم.
من در Wisbech، Cambridgeshire زندگی می کنم، اما با بزرگ شدن در سوئد، فقط دانش مبهمی از ملیله داشتم. میدانستم که سال 1066 برای انگلیسیها تاریخ مهمی است، اما درسهای تاریخ در مدرسه مرا خسته میکرد. اگرچه من همیشه سوزن دوزی را دوست داشتم – مادربزرگم به من گلدوزی را یاد داد – به همین دلیل تصمیم گرفتیم آن را تماشا کنیم.
با قدم زدن در امتداد ملیله 70 متری که پیروزی ویلیام فاتح بر پادشاه هارولد انگلستان را به تصویر میکشید، شگفتزده شدم. مقیاس آن باورنکردنی بود. باورم نمی شد تقریباً 1000 سال قدمت داشته باشد. سریع با دو بچه کوچکمان دور آن قدم زدیم، اما وقتی بیرون آمدیم، به شوهرم گفتم: «خودم برمی گردم» و برای یک ساعت دیگر ناپدید شدم.
ده سال بعد به عنوان هدیه برای دوستی تاریخ دوست، صحنه ای به طول سه متر از چند لحظه دوستی مان را به سبک ملیله بایو گلدوزی کردم. او مرد بزرگی است و معمولا احساساتی نیست، اما وقتی آن را به او دادم، اشک در آمد.
کمی بعد، یکی از دوستان مشترکمان به من دستور داد تا قسمت کوچکی از ملیله معروف را بازسازی کنم. آنقدر آن را دوست داشتم که بعداً تصمیم گرفتم همه آن را انجام دهم.
هشت سال از شروع کارم می گذرد و الان 44 متر ارتفاع دارم. زایمان بر بدنم ضربه زد. انگشتانم پر از سوراخ های ریزی است که سوزن مدام پوستم را می سوزاند. در ناحیه آرنج چپم هم درد دارم که به من گفتند به دلیل کشش گردن است.
گاهی اوقات 10 ساعت در روز را روی آن خم می کنم. روزهای دیگر یک ساعت قبل از خواب به رختخواب می روم. سعی می کنم هر روز روی آن کار کنم. من همیشه در گوشه ای از اتاق نشیمنم می نشینم و لپ تاپم نزدیک است تا بتوانم یک کپی از ملیله را به صورت آنلاین نگاه کنم. من قبلاً از کتاب استفاده می کردم، اما اشاره گر آلمانی من، بروین، عادت کرده است که در کنار من بچرخد و پنجه اش را روی صفحات بخوابد.
هر متری که من می دوزم حداقل 4500 پوند ارزش دارد – رقمی که بر اساس نرخ کمیسیون من است – بنابراین مردم اغلب از دیدن من که قطعه ای را که روی آن کار می کنم به پشت مبل نوک می زنم وحشت دارند. من روی قطعاتی کار می کنم که 9 متر طول دارند. تکمیل شده در اتاق یدکی من پیچید.
هیچکس نمیداند چه کسی نسخه اصلی را تولید کرده است، اما فکر میکنم احتمالاً گروه کوچکی از زنان بودهاند. دوست دارم به آنها و صحبت هایی که ممکن است داشته اند فکر کنم. بسیاری از صحنه های حاشیه ملیله نشان می دهد که افراد لباس های مختلف را گم می کنند. شاید آنها سعی می کردند به یکدیگر شوخی کنند یا ببینند که از چه چیزی می توانند خلاص شوند.
من همچنین اشتباهات کوچکی دیدم: حاملان تابوت ادوارد اعتراف کننده پاهای کافی بین خود ندارند. بازوی ملوان کاملاً از بدن جدا شده است. یک سرباز همزمان دو نوع پست زنجیر می پوشد.
تمام این خطاها در کار من گنجانده شده است. مردم همچنین هنگام نمایش ملیله در مراسم به اشتباهات من اشاره می کنند. یک زن گفت که من یک مرد را با تهویه بسیار سرد به مدت بیش از یک سال رها کردم، زیرا فراموش کردم نیمه پایین تنپوش او را بدوزم. من وحشت کردم. قبلاً از اینکه اشتباهاتم به من نشان داده شود متنفر بودم. اما اکنون این واقعیت را می پذیرم که برخی افراد در واقع از توجه به آنها لذت می برند.
من امیدوار بودم که ملیله کاری را ظرف ده سال به پایان برسانم، اما کار بسیار کندتر از آنچه پیش بینی می کردم پیش می رود. من آن را ملیله شرودینگر می نامم: من ناامید هستم که آن را تمام کنم، اما در عین حال، نمی خواهم تمام شود. تلخ، مانند پایان یک کتاب مورد علاقه – من می خواهم آن شادی پیش رو باشد. هر چه بیشتر می دوزیم بیشتر جا می مانم و خیلی غمگینم می کند.
شاید وقتی تمام شد آن را به یک موزه بفروشم. من می خواهم آن را به کسی که آن را قدردانی. من این ایده را دوست دارم که نمایش داده میشود و مردم با دیدن آثار من احساس شگفتی میکنند، مانند زمانی که سالها پیش نسخه اصلی را دیدم.
به مناسبت جشن هزارمین سالگرد تولد ویلیام فاتح در سال 2027، رئیسجمهور منطقه نرماندی و شهردار بایو هنرمندانی را برای طراحی آخرین قسمت ملیله اصلی که متاسفانه ناپدید شده است، انتخاب میکنند. اگر خوش شانس باشم، شانس انتخاب شدن دارم. این رویای من خواهد بود.
همانطور که هدر مین گفته است
آیا تجربه ای برای به اشتراک گذاشتن دارید؟ ایمیل experience@theguardian.com