منپائولا کورتلزی، بازیگر و خواننده ایتالیایی، با اولین کارگردانی خود، قلبها را به هم ریخت و رکوردهای باکس آفیس را در خاک خانگی شکست. این یک درام غنی و حتی ظالمانه احساسی از طبقه کارگر پس از جنگ رم است، داستانی از خشونت خانگی که قهرمان آن در نهایت از طریق مهارت روایی در مرز با جادو-نئورئالیسم، از شر زن ستیزی و ظلم رها می شود و با استعداد تئاتری بی شرمانه اجرا می شود. و به زیبایی در تک رنگ روشن ترکیب شده است. این فیلم به تصاویر اولیه دسیکا و فلینی ادای احترام می کند و بازی کورتلزی آگاهانه در روحیه دیواهای سینما مانند آنا ماگنانی، سوفیا لورن و جولیتا مازینو است.
داستان این فیلم درست پس از پایان جنگ جهانی دوم در رم میگذرد، زمانی که ارتش آمریکا در خیابانها حضور دارند و زنان ایتالیایی به تازگی حق رای را به دست آوردهاند – اگرچه اعمال آن زیر چشم بد زنان زن فیلم، موضوع دیگری است. درست. کورتلزی نقش دلیا را بازی میکند، زنی که مرتباً توسط شوهر بدرفتارش ایوان (والریو ماستندریا) مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. او او را بردهای در خانه میسازد، به پدر بیتفاوت و در بسترش خیانت میکند (قطعهای عالی از جورجیو کولنجلی کهنهکار طنز)، و کارهای عجیب و غریب در شهر انجام میدهد، که او باید در پایان هر روز آنها را تحویل دهد. دختر نوجوان آنها مارسلا (رومانا ماگیورا ورگانو) که مادرش را مورد آزار و اذیت و تحقیر می بیند، مجبور می شود با دو برادر کوچکترش در اتاق خواب شریک شود و وقتی از یک پسر ثروتمند محلی پیشنهاد ازدواج دریافت می کند، مانند والدینش خوشحال می شود. – در ابتدا.
دلیا طرفدارانی هم دارد: یک متخصص بهداشت نگران کبودیهایش است و یک عشق قدیمی که اکنون مکانیک است، نمیداند که چه چیزی میتوانست باشد. اما در کنار آن، دلیا یک تکه کاغذ دارد که آن را مخفی نگه می دارد. آیا این یک نامه عاشقانه است؟ یک سند قانونی که می تواند او را به نحوی از این زندان وحشتناک خارج کند؟ نه کاملاً، اما کورتلزی ما را با نوعی تنش تنشآمیز در لبه صندلیهایمان نگه میدارد که در نهایت امر شخصی و سیاسی را بهگونهای در هم میآمیزد که، اگر کمی تقلبی باشد، به یک آکورد پایانی طنینانداز میرسد. روایتی از اعتماد به نفس و گستردگی فوق العاده است.